حتی در همین دهه نخست انقلاب هنوز می توانستی اساتید عالم و فاضل حوزوی را ببینی که در خیابان های اطراف حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) با کتابی برای تدریس به مدارس دارالشفاء، فیضیه، حجره های پیرامونی حرم، حسینیه ها و مساجد پیرامونی آن در رفت و آمد بودند. نه اتومبیلی بود که آنان را جا به جا کند و نه پولی که بتواند اتومبیلی را سوار شود.
استاد ذوالقدر، از نزدیک وادی السلام خاکفرج با بقعه ای در زیر بغل به حجره ای صحن عتیق و یا طلا می آمد و درس لمعه می گفت. استاد آیت الله اشتهاردی، آیت الله وجدانی فخر، آیت الله محامی، آیت الله ستوده، آیت الله بنی فضل با آن که نماینده مجلس خبرگان بود، همه این گونه بودند. آیت الله حسن زاده آملی در مسجد معصومیه و حتی آیت الله العظمی تبریزی را در کوچه ها و خیابان های اطراف حرم در حال آمد و شد به سر درس خارج یا بازگشت از آن می دیدی.
این اساتید بزرگوار که نخست وظیفه اصلی تهذیب نفس و خودسازی و تزکیه را پیموده و پا بر هواهای نفسانی و ارزش های اعتباری نهاده بودند، با تمام پیرایگی و ساده زیستی و هیچ انتظار و توقعی اجر و مزد و پاداشی به درس می آمدند و بی هیچ منتی درس می دادند و گوش می کردند و پاسخ می دادند و همانند پیامبران الهی(ع) و اسوه حسنه و سرمشق نیک بشریت حضرت محمد مصطفی(ع) می گفتند: مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا؛ «بر این [رسالت] اجرى از شما طلب نمىکنم، جز اینکه هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پیش] گیرد.»(فرقان، آیه 57) و می گفتند: لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ؛ بر این [رسالت،] مالى از شما درخواست نمىکنم. مُزد من جز بر عهده خدا نیست.(هود، آیه 29) و می گفتند: وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ و بر این [پیامبرى] از شما مزدى نمىخواهم، مزد من جز بر پروردگار جهانیان نیست.(شعراء، آیات 109 و 127 و 145 و 164 و 180)
اینان همان شهریه ای را دریافت می کردند که شاگرد آنان دریافت می کرد. این گونه نبود که یک حقوق ثابت و شهریه ای ثابت به عنوان استادی به آنان بدهند. از آن جایی که خود را وقف دین کرده بودند، همیشه برای طلاب وقت داشتند. بسیاری از آنان در ماه های خاص به تبلیغ می رفتند تا اندوخته ای برای امرار معاش داشته باشند.
مرحوم آیت الله شیخ هاشم قزوینی استاد علما و فضلای مشهد نقل شده که در زندگی اش بجز مایحتاج اولیه و فردی، چیزی یافت نمی شد. یکی از اساتید نقل می کنند: مرحوم شیخ هنگام رحلت، از مال دنیا جز خانه اش که به او بخشیده بودند و مقداری کتاب نداشت که تمام آنها را نیز وقف کتابخانه حضرت رضا علیه السلام کرده اند. بعد از رحلت شیخ هاشم، از خانواده ایشان سؤال کردم مخارج زندگی را از کجا تأمین می کنید، همسر ایشان گفتند: خانه ای که از ایشان مانده است، بیرونی اش را اجاره داده ایم و با درآمد آن زندگی می کنیم.
حضرت آیت اللّه خامنه ای در سخنرانی 11 تیرماه 1364 در مراسم دیدار با امام جمعه و جمعی از مسئولان قزوین، از مرحوم آقا شیخ هاشم قزوینی یاد کرده می فرماید: «مرحوم آقاشیخ هاشم... بسیار برای ما محبوب بود. هیچ استادی یادم نمی آید که طلبه ها به قدر آقاشیخ دوست داشته باشند. خیلی عجیب بود در ایجاد محبت در دل شاگردان. عالمی بود بسیار سنگین، متین، خوش بیان، اهل معنی و زاهد و بی اعتنا به دنیا، در عین حال بسیار روشنفکر...در طول سال، ماه رمضان ایشان می آمد قزوین قلعه هاشم خان و به منبر می رفت و پولی به آقا شیخ می دادند و ایشان با همان پول دوران سال را می گذراند و از هیچ کس وجوهات نمی گرفت...»(نگاه حوزه، ضمیمه مجله حوزه (5)، سال 1374، ص 8-7)
اما امروز حوزه های علمیه دچار انقلاب عظیم شده است. دیگر از استادی که بدون حقوق باشد خبری نیست، طلاب بیش تر کارمند هستند تا طلبه. طلبه گی نیز همانند دیگر مشاغل است با این تفاوت که روحانیت زدایی از اسلام می کند و مردم را بدبین؛ زیرا طلاب از تهذیب واقعی خبری ندارند؛ زیرا استادش بر اساس ساعت درس می گوید و وقت می گذارد و اصولا دیگر از ارتباط میان استاد و شاگردی خبری نیست؛ و اگر باشد این استاد خودش دنبال ساخت و ساز دنیا است نه ساخت و ساز آخرت؛ به طور طبیعی طلبه از این الگو و سرمشق می گیرد و می شود، یک بساز و بفروش دیگر.
استاد با اتومبیل می آید و می رود، او هم چنین حقوق استادی در سطح و همتراز استاد دانشگاه می گیرد و اگر عضو هیات علمی موسسات بسیار فرهنگی قم یا حوزه های دانشگاهی شده باشد حقوق هیات علمی در همان سطح هیات علمی دانشگاه می خواهد ؛ و اگر کارمند هم باشد، بر اساس مدرک بی محتوایش حقوق کارمندی می گیرد.
حال شما بگویید : دیگر از این حوزه چه توقع و انتظاری است؟! خدا ما را از شر این انقلاب عظیم خطرناک در حوزه های علمیه حفظ کند. آمین یا رب العالمین!